عضو شوید
عضویت سریع
شمابیشترکدام رادوس دارید؟
آوای دلتنگی
آمار مطالب
آمار کاربران
کاربران آنلاین
آمار بازدید
ﮔﻔﺘﻨﺪ ﻣﺎ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﮐﻴﺴﺖ ﮔﻔﺘﻴﻢ ﺁﻥ ﮐﻪ ﺳﺎﻝ ﻫﺎ ﺑﺎ ﻋﺸﻖ ﺯﻳﺴﺖ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﻣﺎ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻣﻌﺸﻮﻕ ﮐﻴﺴﺖ ﮔﻔﺘﻴﻢ ﺁﻧﮑﻪ ﻻﻳﻖ ﻋﺸﻖ ﺑﺎﺯﻱﺍﺳﺖ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﻣﺎ ﺭﺍ ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﮐﻴﺴت ﺧﺎﻣﻮﺵ ﺷﺪﻡ ﭼﻮﻥ ﺟﺰ ﺗﻮ ﮐﺴﻲ ﻧﻴﺴﺖ
برای اداره کردن خودت از عقلت استفاده کن
و برای اداره کردن دیگران از قلبت
اگه :
2+2 = 4
H +2O = آب
ابر + رعد = باران
غم + چشم = اشک
تنهائی + تاریکی = من
عشق + مهر = تو
پس : من - تو = مرگ !
زیاد به ارتباطش فکر نکن ، به جمله آخر بچسب...
به اندازه ی گریه ی گنجشک دوست دارم!
شاید این دوست داشتن کم به نظر بیاد اما یه چیزیو میدونی؟
گنجشکا زمانی که گریه میکنن میمیرن!
تو مرا می فهمی...
من تو را می خواهم و همین ساده ترین قصه ی یک انسان است...
تو مرا می خوانی...
من تو را ناب ترین شعر زمان می دانم
و تو هم می دانی تا ابد در دل من خواهی ماند...
با خود عهد بستم بار دیگر که تو را دیدم بگویم از تو دلگیرم
ولی باز تو را دیدم و گفتم بی تو میمیرم
وقتی عشقت تنهات گذاشت نگران خودت نباش که بعد از اون چیکار کنی
شرمنده ی دلت باش که بهت اطمینان کرد !
سعی نکن بفهمی کدوم ستاره قشنگ تره ،
سعی کن بفهمی پیش کی قشنگ ترین ستاره ای
بیا عشقمون رو محکم به هم گره بزنیم
و آرزو کنیم این گره هیچ وقت باز نشه ،
حتی با دندون روزگار
قشنگ ترین لحظات را کسی به تو میده که
بتونه غمگین ترین لحظات را از تو بگیره
من به اندازه جشمان تو غمگین ماندم
و به اندازه هر برق نگاهت به نگاهی نگران،
تو به اندازه تمام تنهایی من شاد بمان
غریب است دوست داشتن
و عجیب تر از آن است دوست داشته شدن...
وقتی میدانیم کسی با جان و دل دوستمان دارد
و نفسها و صدا و نگاهمان در روح و جانش ریشه دوانده ؛
به بازیش میگیریم.
هر چه او عاشقتر ، ما سرخوشتر ،
هر چه او دل نازکتر ، ما بی رحم تر .
تقصیر از ما نیست ؛
تمامیِ قصه هایِ عاشقانه، اینگونه به گوشمان خوانده شدهاند.
تو دنیا هیچی هیچی نداشته باشی مطمئن باش سه چیز همیشه مال تو هست:
خدای مهربون،
فکرای قشنگ
و قلب کوچیک من
مهربانی و صداقت تو درست به ظرافت گلبرگ های یک گل نوشکفته است
که برای یه پروانه خسته
بهترین جای رسیدن به آرامشه
من دو بهانه برای زندگی دارم؛
احساس و عشق.
عشق را برای بیان احساس
و احساس را برای تقدیم عشق به تو
بیمار خنده های تو ام ؛
بیــــــــشتر بخند
خورشید آرزوی منی ؛
گرمـــــــتر بتاب
چشم های من خسته است
گاهی اشک ، گاهی انتظار
این سهم چشم های من است.....
یکی ناز می کنه یکی محبت می کنه....
اونی که ناز میکنه همیشه محبت می بینه
اما اونی که محبت می کنه همیشه تنهای تنهاست !!!
عمر آدمی شیشه است و اجل مثل سنگ
خدا کنه وقتی این دو به هم میرسند غبار دنیا
رو شیشه عمرمون ننشسته باشه
نفسم میگیرد ....
در هوایی که نفس های تو نیست .....
از بچگی بهم یاد دادن که هر ساعت 60 دقیقه است
و هر دقیقه 60 ثانیه...
ولی کسی نگفت که هر ثانیه بدون تو 100 ساله.
اگر♥عشق♥ نبود به کدامین بهانه ای می خندیدیم و می گریستیم؟
کدام لحظه های ناب را اندیشه می کردیم؟
چگونه عبور روزهای تلخ را تاب می آوردیم؟
آری...
بی گمان پیشتر از اینها مرده بودیم اگر عشق نبود !
(دکتر علی شریعتی)
عشق ، عشق میآفریند، عشـــق زنــــــدگی میبخشد،
زندگی رنج به همراه دارد، رنج دلشوره میآفریند،
دلشوره جرأت میبخشد، جرأت اعتماد به همراه دارد،
اعتماد امید میآفریند، امید زندگی می بخشد،
زندگی عشق میآفریند، عشق عشق میآفریند ...
تو نبودی و من با عشق نا آشنا بودم
تو نبودی و در نهان خانه دلم جایت خالی بود
تو نبودی و باز به تو وفادار بودم
تو نبودی و جز تو هیچ كس را به حریم قلبم راه ندادم
و تو آمدی.از دوردستها
از سرزمین عشق
تو مرا با عشق آشنا كردی
با تو تا عرش دوست داشتن سفر كردم
تو مفهوم عاشق بودن را به من آموختی
با تو كامل شدم
با تو بزرگ شدم با تو الفبای عشق را اموختم ندای قلب عاشقم را به گوش همه رساندم به تو و كلبه عشقمان بالیدم تو نیمه گمشده ام شدی حال كه اینچنین شیفته توام باش تا در كنارت آرامش بیابم حتی برای لحظه ای از من جدا نشو بدون تو دستم سرد است بدون تو آغوشم تهی و لبریز درد است به حرمت عشقمان به حرمت لحظات زیبایمان مرو كه بی تو من هیچم بمان با من..... بدان كه تا ابد نام تو بر قلبم حك شده بدان كه عشقمان همیشه پاك خواهد ماند به وفایم ایمان داشته باش تا به تو نشان دهم معنی واقعی واژه عشق را
با تو بزرگ شدم
با تو الفبای عشق را اموختم
ندای قلب عاشقم را به گوش همه رساندم
به تو و كلبه عشقمان بالیدم
تو نیمه گمشده ام شدی
حال كه اینچنین شیفته توام باش تا در كنارت آرامش بیابم
حتی برای لحظه ای از من جدا نشو
بدون تو دستم سرد است
بدون تو آغوشم تهی و لبریز درد است
به حرمت عشقمان
به حرمت لحظات زیبایمان
مرو كه بی تو من هیچم
بمان با من.....
بدان كه تا ابد نام تو بر قلبم حك شده
بدان كه عشقمان همیشه پاك خواهد ماند
به وفایم ایمان داشته باش
تا به تو نشان دهم معنی واقعی واژه عشق را
اگه چشمات پرسید بگو ندیدمش...
اگه گوش هات پرسید بگو نشنیدمش...
اگه دستت لرزید بگو مال سرماست...
اما اگه دلت لرزید به خودت دروغ نگو ""دوستش داری""
باید آهسته نوشت با دلی خسته نوشت گرم و پر رنگ نوشت روی هر سنگ نوشت تا بدانند همه که : اگر دوست نباشد ، دل نیست !!!!!!!!
آن روز ها صدای تو در گوشم می پیچید و خوابم می کرد این شب ها صدای تو در دلم می پیچد و بیدارم می کند
خوب می دانم که بی تو غریبم.
روزها چه بی خبر می گذرند.
انگار به من به تو و به خاطره هایمان اعتنایی نمی کنند!
بدون تو از زمستان می نویسم و توی گلدانهای دلم آرزوهای کال را می نشانم.
خوب می دانم بدون تو کسی حال دفترم را نمی پرسد
و از میان شالیزارهای نگاهم رد نمی شود.
خوب می دانم کسی مثل تو به پروانه های خیالم سلام نمی کند.
کاش می توانستم تک بیتی قشنگی برایت بنویسم که لایق تو باشد.
کاش می توانستم لحظه های شاعرانه ام را برایت قاب کنم.
من به اندازه بی کرانگی آسمان به مهربانیت معتقدم
و تو را دوست دارم به اندازه......؟
یه نفر یه جایی تمام رویاهاش تویی
وقتی به تو فکر می کنه احساس میکنه زندگی واقعا با ارزشه
پس هر وقت دلت گرفت این حقیقت رو به یاد داشته باش
که یه نفر یه جایی بی قرارته
كاش سلامي بودم در دهان كودك شرمنده اي
كاش گلي بودم كه تقديم به دل شكسته اي مي شد
كاش عطري بودم سر مزار عزيز از جان باخته اي
كاش شبنم بودم و روي گل ها را مي پوشاندم
كاش دل هايمان از سنگ نبود
و
كاش اين كاش ها هرگز نبود
چه قدر دوست داشتم تمام دلتنگي هاي اين روز ها را با كسي تقسيم مي كردم ،
و يا كسي بود براي گوش دادن و درد دل كردن ،
بماند كه آنقدر فاصله زياد شده كه هرچه فرياد مي زنم
گويا صدايم را نه تو مي شنوي و نه هيچ كس ديگر
چشمانت را براي زندگي مي خواهم
اسمت را براي دلخوشي مي خوانم
دلت را براي عاشقي مي خواهم
صدايت را براي شادابي مي شنوم
دستت را براي نوازش و پايت را براي همراهي مي خواهم
عطرت را براي مستي مي بويم
خيالت را براي پرواز مي خواهم
و خودت را نيز براي پرستش
زیر باران قدم زدم
صدای پای من،
با صدای چکه های باران
یکی می شد .
من هم با باران یکی شدم.
باریدم.
باران بارید
و من با ابر یکی شدم
گریستم .
برای خودم .
برای تو .
برای پرنده کوچکی که باران لانه اش را از او گرفت ..
برای مظلومیت همه آنهایی که خیس بودند ...
زیر باران قدم زدم .
از خود می پرسیدم :
من و باران که با هم رفیقیم ؟!
پس از چه روست که من امشب دلگیرم ؟
باران صدای قدم هایم را می شست و می برد .
و من در صدایی جدید پیچیده شدم
صدا را نمی شناختم ؟
این جا کجاست ؟
حتی باران نیز دیگر با من سر رفاقت ندارد .
به صدای قدم های باران گوش می کنم
تنها
از این طریق است که می توانم راه بازگشت را بیایم.
الهام مشتاق
به چشمهاي خود بياموزيد كه نگاه به كسي نيندازند ،
اگر نگاه انداختند عاشق نشوند
اگر عاشق شدند وابسته نشوند
اگر وابسته شدند مجنون نشوند
و اگر نيز مجنون شدند با عقل و منطق زندگي كنند .
کد را وارد نمایید: